بهرورلغتنامه دهخدابهرور. [ ب َ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب ) بهره ور : هرکه طاعت شعار و دثار خویش کند از ثمرات دنیا و عقبی بهرور گردد. (کلیله و دمنه ). و رجوع به بهره ور شود.
بهرهورbenefactive, beneficiary, benefactorواژههای مصوب فرهنگستاننقش معنایی موضوعی که از رویداد فعل بهرهمند میشود
بهارآرالغتنامه دهخدابهارآرا. [ ب َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بهارآرای . آرایش دهنده ٔ فصل بهار. آنکه بهار را آراید. || کنایه از باران بهاری . (آنندراج ). باران بهاری . (ناظم الاطباء). || گل و شکوفه و امثال آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).