بهآب انداختن کشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عل] بهآب انداختن کشتی بادبان برافراشتن، سفر کردن ملاح شدن، بهدریا رفتن رهیابی کردن پارو زدن
سوگیری به کالای داخلیhome consumption bias, home biasواژههای مصوب فرهنگستانگرایش مصرفکنندگان به مصرف بیشتر کالاهای داخلی در قیاس با میانگین جهانی و مصرف نسبتاً کمتر محصولات خارجی
سطح آببندی طوقهbead sealing areaواژههای مصوب فرهنگستانسطح قاعدۀ طوقه یا همان پنجه (toe) و پاشنۀ طوقه که بر روی رینگ (rim) مینشیند و در تایرهای بیتویی سبب آببندی و جلوگیری از نشت هوا میشود
انطلاقدیکشنری عربی به فارسیبه اب انداختن کشتي , انداختن , پرت کردن , روانه کردن , مامور کردن , شروع کردن , اقدام کردن
launchesدیکشنری انگلیسی به فارسیراه اندازی می شود، به آب انداختن کشتی، انداختن، روانه کردن، اقدام کردن، پرت کردن، شروع کردن، پراندن
launchدیکشنری انگلیسی به فارسیراه اندازی، به آب انداختن کشتی، انداختن، روانه کردن، اقدام کردن، پرت کردن، شروع کردن، پراندن
مربوط بهآبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی بهآب، آبی، آبکی، رقیق، کمرنگ، مرطوب، تَر، نمناک، نمدار، نم، ئیدرو پُرآب، خیس، آبدار، شل، نازک، نرم روان، سیال، مایع هیدراته آبکش