بهکنایه گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ایه گفتن، اشاره داشتن، اشارهکردن، ایماواشاره کردن پیشنهادکردن، خبر دادن، دلالت کردن
بی کینهلغتنامه دهخدابی کینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + کینه ) بدون کینه . که حس کینه و انتقامجوئی ندارد : همه شهر مکران تو ویران کنی چو بی کینه آهنگ شیران کنی . فردوسی .رجوع به کینه
منظور داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن داشتن، مقصود داشتن، ارادهکردن، منظور داشتن، بهکنایه گفتن
بااستعارهگفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن بااستعارهگفتن، مثل گفتن، تمثیلزدن، بهکنایه گفتن، اشاره داشتن
اشاره داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط داشتن، بهکنایه گفتن، تلویحاً گفتن، بهطور ضمنی بیان کردن (ضمناً) دلالت کردن، متضمن بودن، تلویحاًاثر داشتن، دربر داشتن، بهطور غیرمستقیم اثر داشتن (ارتباط داشتن)
کنایه گفتنلغتنامه دهخداکنایه گفتن . [ ک ِ ی َ / ی ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کلمه یا عبارتی کنایه آمیز ادا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کنایه شود.
چهارپهلو گفتنلغتنامه دهخداچهارپهلو گفتن . [ چ َ / چ ِ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخنی را به کنایه گفتن . سخنان معنی دار و نیش دارگفتن . سخن که به چند گونه از آن بتوان تعبیر کرد.