جزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. صدایی که از برخورد آب به آتش یا هرچیز داغ شنیده میشود.۲. صدای تف دادن چیزی در روغن؛ جزجز. جز جگر زدن: [عامیانه، مجاز] به درد بیدرمان مبتلا شدن. جز زدن: (مص
شکملغتنامه دهخداشکم . [ ش ِ ک َ ] (اِ) اِشکم . بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست . (آنندراج ). قسمتی ا
نشاندنلغتنامه دهخدانشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به
رنجلغتنامه دهخدارنج . [ رَ ] (اِ) محنت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زحمت . مشقت . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کُلْفَت . (مهذب الاسماء) (دهار). تعب . عناء. سختی ن
نکبلغتنامه دهخدانکب . [ ن َ ک َ ] (ع اِمص ) میل و کجی در چیزی . (از تاج العروس ). کجی در هر چیزی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || لنگی شتر، یا نوعی از بیماری ستور که در منکب پدی