گزکلغتنامه دهخداگزک . [ گ َ زَ ] (اِ) جا یا حالتی که از آن جا بتوان به شأن و عقیده یا عمل کسی حمله کرد یا مقصود خود را بعمل آورد. آن جای که خصم را توان مغلوب ساخت . نقطه ٔضعف
دولغتنامه دهخدادو. [ دَ / دُو / دُ ] (اِ) مخفف داو، نوبت بازی قمار و غیره .- از زیر دو دررفتن ؛ از کاری مشکل تن زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به داو شود.- دو بودن ؛ بسنده بود
گزکفرهنگ انتشارات معین(گَ زَ) (اِ.) 1 - مزه ، چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند. 2 - سرما زده . 3 - موقع ، فرصت مناسب . 4 - (عا.) بهانه ، دستاویز. ؛ ~دست کسی دادن یا افتادن : بهانه یا
شدنلغتنامه دهخداشدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) گذشتن . مضی . سپری شدن . مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش . (از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه . فردوسی