بوری سختلحیمکاریbrazing blowpipeواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که برای به دست دادن شعلة کوچک و دقیق بر روی قطعة کار نازک به کار میرود و دمیدن شعله معمولاً با دهان صورت میگیرد
قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
بارگُنجـ دوبهبَرcontainer barge carrierواژههای مصوب فرهنگستانکشتیای که برای حمل همزمان دوبه و بارگُنج طراحی و ساخته شده است
تاسماهی بائر بایکالیAcipenser baerii baicalensisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان و بالاراستۀ بالهشعاعیداران که ازنظر رنگ بسیار متنوعاند: از خاکستری روشن تا قهوهای تیره در پشت و پهلوها، و از سفید تا مایل به زرد در قسمت زیرین بدن
بوریلغتنامه دهخدابوری . (اِ) شیپور و بوق شکارچیان . || نوک هر چیز، ویژه نوک ناخن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || نی شکافته شده . || حصیر ساخته شده از آن و بوریا. (ناظم الاطباء). بوریا. (نشوءاللغة) (مهذب الاسماء). || نی زرگری . منفاخ . (زمخشری ).
بوریلغتنامه دهخدابوری . (اِخ ) آل بوری یا اتابکان دمشق از 549 تا 697 هَ . ق . حکومت کردند. رجوع به اتابکان و طبقات السلاطین اسلام ص 142 و 143 شود.
بوریلغتنامه دهخدابوری . (اِ) شیپور و بوق شکارچیان . || نوک هر چیز، ویژه نوک ناخن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || نی شکافته شده . || حصیر ساخته شده از آن و بوریا. (ناظم الاطباء). بوریا. (نشوءاللغة) (مهذب الاسماء). || نی زرگری . منفاخ . (زمخشری ).
بوریلغتنامه دهخدابوری . (اِخ ) آل بوری یا اتابکان دمشق از 549 تا 697 هَ . ق . حکومت کردند. رجوع به اتابکان و طبقات السلاطین اسلام ص 142 و 143 شود.
بوریلغتنامه دهخدابوری . [ ب َ ] (اِخ ) تیره ای از موری هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
بوریلغتنامه دهخدابوری . [ ری ی ] (ع اِ) طریق . (از منتهی الارب ). راه و طریق . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ، اِ) یک نوع ماهی در مصر منسوب به شهر بوره . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قسمی ماهی به رود نیل . (دمشقی ).
دانبوریلغتنامه دهخدادانبوری . [ دام ْ ] (اِخ ) نام قصبه ای مرکز قضا درجمهوری کنکتیکوت ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی . واقع در 45هزارگزی غربی نوهاون . (از قاموس الاعلام ترکی ).
دبوریلغتنامه دهخدادبوری . [دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دبور. || در تداول عامه ، لات . ولگرد. بی سر و بی پا. لات ولوت . آسمان جل .
حداد نیشابوریلغتنامه دهخداحداد نیشابوری . [ ح َدْ دا دِ ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص حداد در همین لغت نامه و نیز تاریخ گزیده ص 772و خاندان نوبختی صص 83-90 و فهرست فیه ما فیه شود.
حسن نیشابوریلغتنامه دهخداحسن نیشابوری . [ ح َ س َ ن ِ نی / ن َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن نبیل معری مکنی به ابوسعید حنفی . درگذشته ٔ 348 هَ . ق . او راست : «الرد علی الشافعی فیما یخالف فیه القرآن ». (هدیة العارفین ج <span class="hl" dir="
حسن نیشابوریلغتنامه دهخداحسن نیشابوری . [ ح َ س َ ن ِ نی / ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی واعظ مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نظام الدین . درگذشته ٔ406 هَ . ق . او راست : «الحدائق » در وعظ و دو کتاب دیگر او نیز در هدیة العارفین ج <span cla