خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بور شدن از شرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خنگ بور
لغتنامه دهخدا
خنگ بور. [ خ ِ ] (اِ مرکب ) اسب کبودرنگ . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بور ابرش
لغتنامه دهخدا
بورابرش . [ رِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسبی که سرخ رنگ و دارای خالهای سفید باشد : سیه چشم بورابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولادسم . فردوسی .یکی بور ابرش به پیشش بپای نه آرام دارد تو گویی بجای . فردوسی .و رجوع به ابرش شود.
-
تمیش بور
لغتنامه دهخدا
تمیش بور. [ ت َ ] (اِ مرکب ) رجوع به تمیش و جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 175 شود.
-
کم بور
لغتنامه دهخدا
کم بور. [ ک ُ ] (اِ) زالزالک وحشی سرخ میوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
ایقاح
لغتنامه دهخدا
ایقاح . (ع مص ) (از «وق ح ») سخت شدن سم . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (آنندراج ). || کم شرم یا بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شوخ گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رطوم
لغتنامه دهخدا
رطوم . [ رَ ] (ع ص ) مرد گول . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق . (مهذب الاسماء). || زن فراخ شرم . || شتر ماده ٔ تنگ شرم . || زن بسته شرم که کسی آرمیدن با وی نتواند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
مندیة
لغتنامه دهخدا
مندیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) کلمه ای که به استماع آن جبین خوی آرد. ج ، مندیات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلمه ای که به شنیدن آن پیشانی خوی آورد و عرق کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رسواکننده ٔ قول باشد یا فعل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) ...
-
اجلع
لغتنامه دهخدا
اجلع. [ اَ ل َ ] (ع ص ) آنکه دو لبش بر دندانها فراهم نیاید. آنکه لبش فراهم نیاید اندر وقت سخن گفتن . (زوزنی ). آنکه لبش فراهم نیاید چون سخن گوید. (تاج المصادر). آنکه لبهای او بهم نیاید و دندان را نپوشد. آنکه دندانهای پیش وی گشاده باشد از لب سفلی . (م...
-
وقاحت
لغتنامه دهخدا
وقاحت . [ وَ ح َ ] (ع مص ) وقاحة. بی حیا بودن . بی شرم بودن . بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شوخ روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) بی حیائی و بی شرمی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : اقلیم گرفته از وقاحت تعلیم نکرده در دبستان ....
-
بی شرم
لغتنامه دهخدا
بی شرم . [ ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شرم ) بی حیا و بی حجاب . (آنندراج ). بی حیا. بی آزرم . (ناظم الاطباء). بی چشم و رو. وقیح . صفیق . پررو. بی آبرو.شوخ . بی عفت . وقاح . وقح . بذی . بذیه . سترگ . سخت روی . خلیعالعذار. جلع. جلعم . (یادداشت مؤلف ) : ...
-
شرم
لغتنامه دهخدا
شرم . [ ش َ ] (اِ) خجالت و انفعال . (ناظم الاطباء). انفعال . حیا. خجلت . آزرم . عیب . عار. خجل . استحیا. و آن حیرت و وحشتی است که در آدمی پیدا شود از آگاه شدن دیگری بر عیب یا نقص او. (یادداشت مؤلف ). به معنی حیاست و نفی آن به لفظ بی ، و ستیزه خوی از...
-
شرمنده
لغتنامه دهخدا
شرمنده . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شرمسار. شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ). خجل . (ناظم الاطباء). منفعل . سرافکنده . شرمسار. (مخفف شرم منده - از شرم به معنی حیا، و منده و مند). (یادداشت مؤلف ). اسم فاعل از شرمیدن ، اگرچه شرم اسم جامد است مگر آنکه ف...
-
شرم داشتن
لغتنامه دهخدا
شرم داشتن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) خجالت داشتن . حیا داشتن . (ناظم الاطباء). خزایه . خزی . اختات . اختثاث . (منتهی الارب ). حیا کردن . خجالت کشیدن . خجل گشتن . (یادداشت مؤلف ). تزاؤک . تزایل . خزایت . اتئاب . (منتهی الارب ). استحیاء. (منتهی الارب )...
-
اضطناء
لغتنامه دهخدا
اضطناء. [ اِ طِ ] (ع مص ) شرم داشتن و شرمناک گردیدن . اضطناء برای چیزی یا از چیزی ؛ شرمگین شدن از آن یا برای آن . (از قطر المحیط). به «لام » و «مِن » متعدی شود. (از منتهی الارب ). شرم داشتن . (زوزنی ). || انقباض به چیزی یا برای چیزی . (از قطر المحیط)...