بیوسیدهلغتنامه دهخدابیوسیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مترقب . منتظر. مقابل نابیوسیده . رجوع به بیوسیدن و نابیوسیده شود.
بوسیدهلغتنامه دهخدابوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) کسی که او را بوسیده باشند. (فرهنگ فارسی معین ). || کهنه و فرسوده و مندرس و در اصل ببای فارسی است و به بای عربی شهرت گرفته . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به پوسیده شود.
باشیدهلغتنامه دهخداباشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بوده . || مقیم . سکونت کرده . متوقف . منزل گزیده : مردی بود از عرب ببخارا باشیده ، و مردی مبارز بود و مذهب شیعه داشتی . (تاریخ بخارای نرشخی ص 73).