بوغرالغتنامه دهخدابوغرا. (اِ) بوغراق . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). یک نوع نانخورشی . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ص 126). رجوع به بغرا شود.
باغراچ گوللغتنامه دهخداباغراچ گول . (اِخ ) نام دریاچه ای به ترکستان . قره شهر از شهرهای مهم آن ناحیه در کنار آن و در مصب نهریلدوز واقع است . (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 16).
باغیگریلغتنامه دهخداباغیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عصیان . بی فرمانی . (آنندراج ) : گروهی ز عقل و سیاست بری در آنجا زده کوس باغیگری .ملاعبداﷲ هاتفی (ازآنندراج ).
بغراخانیلغتنامه دهخدابغراخانی . [ ب ُ ] (اِ) بغرا. یک قسم آش که مخترع آن بغراخان پادشاه خوارزم بوده . (ناظم الاطباء) (از رشیدی ). رجوع به بغرا و بوغرا شود.