بوقیصالغتنامه دهخدابوقیصا. (معرب ، اِ) مأخوذ از یونانی . درخت سفیدار. (ناظم الاطباء). درخت سپیدار باشد و آن نوعی از بید است و بعضی ، درخت پده و پشه غال را نیز گفته اند که بعربی شجرةالبق خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دروار. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نشم الاسود . (یادداشت بخط مو
بوکسلغتنامه دهخدابوکس . [ ب ُ ] (اِ) نوعی ورزش و آن عبارت از مشت زدن دو تن است بیکدیگر، با دستکشهای مخصوص ، در زمینی مربع (رینگ ). مشت زنی . (فرهنگ فارسی معین ). از «باکس » انگلیسی . ضربت . نوعی از ورزش که دو مبارز باضربات مشت به یکدیگر حمله می کنند و در فرانسه علاوه از ضربات مشت ضربات پا نیز
بوکسفرهنگ فارسی عمیدنوعی مسابقۀ ورزشی که میان دو هموزن و در زمین مربعشکل با دستکش مخصوص انجام میشود که طی آن ورزشکاران با زدن ضربات مشت به حریف امتیاز میگیرند.
smellدیکشنری انگلیسی به فارسیبو، بویایی، استشمام، رایحه، شامه، بوکشی، بوییدن، بو کردن، بو دادن، رایحه داشتن، حاکی بودن از
smellsدیکشنری انگلیسی به فارسیبوی، بو، بویایی، استشمام، رایحه، شامه، بوکشی، بوییدن، بو کردن، بو دادن، رایحه داشتن، حاکی بودن از
رائحةدیکشنری عربی به فارسیماده ء عطري , بوي خوش عطر , بو , رايحه , عطر , عطر و بوي , طعم , شهرت , ردشکار , سراغ , سررشته , پي , خوشبويي , ادراک , بوکشيدن , بويايي , شامه , استشمام , بوکشي , بوييدن , بوکردن , بودادن , رايحه داشتن , حاکي بودن از