حبانلغتنامه دهخداحبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن قیس بن عَرِقة. یکی از تیراندازان معروف قریش است . وی و ابواسامه ٔ جشمی و چند تن دیگر همیشه در پیشاپیش سپاه قریش به جنگ پیغمبر می شدند.عرقة جده ٔ او و جده ٔ خدیجه زوجه ٔ رسول است . مقریزی گوید: نخستین شهید از انصار روز بدر حارثةبن سراقة بود که ح
بياندیکشنری عربی به فارسیابلا غ رسمي , اطلا عيه رسمي يا اداري , اعلا ميه , نوعي چنگ که مانند پيانوبشکل ميز است , اظهار , بيان , گفته , تقرير , شرح , توضيح
بياندیکشنری عربی به فارسیابلا غ رسمي , اطلا عيه رسمي يا اداري , اعلا ميه , نوعي چنگ که مانند پيانوبشکل ميز است , اظهار , بيان , گفته , تقرير , شرح , توضيح