برید ها بریدلغتنامه دهخدابرید ها برید. [ ب ِ ب ِ ] (فعل امر، اِ مرکب ) (از: برید، بروید + ها + برید، بروید) مخفف بروید ها بروید. بردابرد. (یادداشت دهخدا). امرمؤکد به دور شدن . امر بر از سر راه کسی برخاستن .
بریدلغتنامه دهخدابرید. [ ب َ ] (ع اِ) رده ٔ هر چیز بر ترتیب . || استرانی که به هر دوازده میل برای سواری نامه بر سلطان مرتب دارند، و آن معرب دم بریده باشد. (منتهی الارب ). از بریده دنب ، به معنی استر که فرستاده را برد.(از مفاتیح العلوم ). || پیغام بر و نامه بران سوار بر ستور برید. (منتهی الارب
بریدلغتنامه دهخدابرید. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چغاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 276 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
بریدلغتنامه دهخدابرید. [ ب ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم از بریدن . قطع کردن . چیدن : بینداخت باید پس آنگه بریدسخنهای داننده باید شنید. فردوسی .و رجوع به بریدن شود.
بیردلغتنامه دهخدابیرد. (اِخ ) چارلز اوستین . (1874-1948م .) مورخ امریکائی . شهرتش مرهون کتابهای طلوع تمدن امریکا (1927 م .)، امریکا در نیمه ٔ راه (1939 م .)
محکمدیکشنری فارسی به عربیاصفر داکن , امن (فعل ماض) , بيرت ستاوت , ثابت , شدة , شرکة , صارم , صلب , عنيد , قاسي , قوي , کبير , لحمي , مجمد