بسترلغتنامه دهخدابستر. [ ب ِ / ب َ ت َ ] (اِ) پهلوی ،ویسترک . «تاوادیا 166:2»همریشه ٔ گستر. «اسفا 1:2 ص <span class="hl" di
بیشترلغتنامه دهخدابیشتر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) بیش . زیادتر. افزونتر. حصه ٔ بزرگتر و زیادتر از دو حصه ٔ غیرمتساوی چیزی . (ناظم الاطباء). مقابل کمتر. ازید. قسمت عمده : دیوه هرچند کابریشم بکندهرچه آن بیشتر بخویش تند. رودکی (از لغتنامه ٔ اسدی ).
بسترفرهنگ فارسی عمیدرختخواب گستردهشده؛ تشک؛ توشک.⟨ بستر رود: جایی که رود از آن میگذرد؛ رودخانه.
بیشترلغتنامه دهخدابیشتر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) بیش . زیادتر. افزونتر. حصه ٔ بزرگتر و زیادتر از دو حصه ٔ غیرمتساوی چیزی . (ناظم الاطباء). مقابل کمتر. ازید. قسمت عمده : دیوه هرچند کابریشم بکندهرچه آن بیشتر بخویش تند. رودکی (از لغتنامه ٔ اسدی ).
بیشترکلغتنامه دهخدابیشترک . [ ت َ رَ ] (ق مرکب ) (از: بیشتر + «ََک » تصغیر) اندکی بیشتر. (ناظم الاطباء).
بیشتریلغتنامه دهخدابیشتری . [ ت َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) منسوب به بیشتر.(ناظم الاطباء). بیشترین قسمت . قسمت عمده . اکثر. اغلب : لقد حق القول علی اکثرهم (قرآن 7/36)؛ و بیشتری از ایشان هرآینه که واجب شده است آتش بر ایشان . (تفسیر کمبریج
بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و ا