بردارفرهنگ فارسی عمید۱. = برداشتن.۲. بردارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باربردار.۳. قابل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شوخیبردار.
بُردارش راداریradar vectoringواژههای مصوب فرهنگستانهدایت راداری هواگرد در جهتهای پروازی مشخص با استفاده از رادار
شبهبُردارpseudovectorواژههای مصوب فرهنگستانکمیتی که در چرخش فضایی بهصورت بُردار رفتار میکند، ولی با وارونی فضایی تغییر علامت میدهد متـ . بُردار محوری axial vector
فازبُردارphasorواژههای مصوب فرهنگستاننمایش قطبی یک عدد مختلط که معمولاً کمیتهای الکتریکی را، مانند ولتاژ و جریان و رهبندی، در حالت پایا با یک بسامد خاص نشان میدهد