بُردار میدان الکتریکیelectric field vectorواژههای مصوب فرهنگستانبُردار نیرویی که در میدان الکتریکی بر واحد بار مثبت وارد میشود
بردارفرهنگ فارسی عمید۱. = برداشتن.۲. بردارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باربردار.۳. قابل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شوخیبردار.
نور ناقطبیدهunpolarized lightواژههای مصوب فرهنگستاننوری که جهتگیری بُردار میدان الکتریکی آن تصادفی است
قطبش تخت 1plane polarization 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن بُردار میدان الکتریکی موج الکترومغناطیسی به یک صفحه محدود میشود
قطبش بیضویelliptical polarizationواژههای مصوب فرهنگستانچرخش بیضوی بُردار جابهجایی یا بردار میدان الکتریکی موج در صفحۀ عمود بر راستای انتشار
قطبش دایرهایcircular polarizationواژههای مصوب فرهنگستانچرخش دایرهای بُردار جابهجایی یا بُردار میدان الکتریکی موج در صفحۀ عمود بر راستای انتشار
شبهبُردارpseudovectorواژههای مصوب فرهنگستانکمیتی که در چرخش فضایی بهصورت بُردار رفتار میکند، ولی با وارونی فضایی تغییر علامت میدهد متـ . بُردار محوری axial vector
فازبُردارphasorواژههای مصوب فرهنگستاننمایش قطبی یک عدد مختلط که معمولاً کمیتهای الکتریکی را، مانند ولتاژ و جریان و رهبندی، در حالت پایا با یک بسامد خاص نشان میدهد