بُرزنیshufflingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دادهپوشی که در آن با جابهجایی رقمها در دادههای رقمی یا تعویض یا حذف اطلاعات حساس از مجموعهدادههایی مشخص، از دسترس غیرمجاز به آنها جلوگیری میشود
برزنگلغتنامه دهخدابرزنگ . [ ب َ زَ ] (اِخ ) (معرب آن برزنج است ) شهری است از نواحی اران و میان آن و برذعه هیجده فرسنگ باشد در راه باب الابواب و بر او معبر نهر کبراست به شروان . (مراصد الاطلاع ).
برزنگیلغتنامه دهخدابرزنگی . [ ب َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به برزنگ و آن شهری است از نواحی اران .- غلام برزنگی ؛ سیاه برزنگی یا دده برزنگی ، با قدی سخت بلندو سبیلهای دراز بی تربیت و بی دانش و مایل بشهوات پست . (یادداشت مؤلف ).
چاله میدانلغتنامه دهخداچاله میدان . [ ل َ م ِ ] (اِخ ) نام محله ای در تهران . نام برزنی در تهران . و رجوع به چالمیدان شود.
سرالغتنامه دهخداسرا. [ س َ ] (نف مرخم ) سرای . سراینده : نشاندند مطرب بهر برزنی اغانی سرایی و بربطزنی . نظامی .ستایش سرایان نه یار تواَندنکوهش کنان دوستدار تواَند. سعدی .رجوع به سرای شود.
جوزنانلغتنامه دهخداجوزنان . [ ج َ / جُو زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) بحالت جوزن . بصفت جوزن : ز سودای او شب چو هندو زنی شده جوزنان گرد هر برزنی . نظامی .رجوع به جوزن شود.
فریاد خاستنلغتنامه دهخدافریاد خاستن . [ ف َرْ ت َ ] (مص مرکب ) فریاد برآمدن . ناله برخاستن . فریاد برخاستن . بلند شدن آواز و ضجه ٔ کسی . (یادداشت بخط مؤلف ) : به شهر اندرون بانگ و فریاد خاست به هر برزنی آتش و باد خاست .فردوسی .