براریلغتنامه دهخدابراری . [ ب َ ری ی ] (ع اِ) ج ِ بریة. صحراها و زمین های بی کشت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
برآرافزا ـ پایاسیریlift-lift/cruiseواژههای مصوب فرهنگستانویژگی هواپیمایی که همزمان مجهز به موتور جت برآری و موتوری با امکان تغییر جهت رانش است
براریلغتنامه دهخدابراری . [ ب َ ری ی ] (ع اِ) ج ِ بریة. صحراها و زمین های بی کشت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
ماهیوارaerofoilواژههای مصوب فرهنگستانهر سطحی در سازههای هواگرد که طراحی آن بهنحوی است که نیروی بَراری افزون بر نیروی پَسار تولید کند تا در مصرف سوخت صرفهجویی شود
دشت قبچاقلغتنامه دهخدادشت قبچاق . [ دَ ت ِ ق ِ ] (اِخ ) نام دشتی و صحرایی از ترکستان . ناحیه ای است وسیع که بیشتر براری و مروج باشد و میان آن و میان آذربایجان باب الحدید است .