بِکَنگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی در آوردن لباس و لباس ها ، جدا کن ، قطع کن ، بِبُر ، تیغ زدن و سوء استفاده ، کلاشی ، نیش زدن
بیقینلغتنامه دهخدابیقین . [ ب ِ ی َ قی ] (ق مرکب ) بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء): استیقان ؛ بیقین دانستن . ایقان ؛ بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن ). رجوع به یقین شود.
بیکنلغتنامه دهخدابیکن . [ ب ِ ک ِ ] (اِخ ) نثنیل (1647 - 1676 م .). سرکرده ٔ شورشی که در 1676 م . در مهاجرنشین ویرجینیا (ایالات متحده ٔ آمریکای حالیه ) برپا شد. سبب عمده ٔ آن استثمار خرده مال
بیکنلغتنامه دهخدابیکن . [ ب ِ ک ِ ] (اِخ ) فرانسیس . فیلسوف انگلیسی (1561 - 1626 م .) و از رجال انگلستان . پدرش از اطرافیان ملکه ٔ الیزابت بود. خودش در 1584 م . به عضویت پارلمنت رسید، ولی مخا
بیکنلغتنامه دهخدابیکن . [ ب ِ ک ِ ] (اِخ ) راجر. کشیش و فیلسوف و مدرس فرانسیسکن انگلیسی . (حدود 1214 - 1294 م .). در آکسفورد و دانشگاه پاریس تحصیل و تدریس کرد و ظاهراً آشنایی او با کتاب سرالاسرار ارسطو در پاریس توجهش رابه علو