بکراتلغتنامه دهخدابکرات . [ب ِ ک َرْ را ] (ق مرکب ) مکرر. بدفعات . بارها : کفشگر... زن را بکرات بخواند. (کلیله و دمنه ).
بکراتلغتنامه دهخدابکرات . [ ب َ ک َ ] (ع اِ) حلقه های چند از حلیه ٔ شمشیر. (ناظم الاطباء). || ج ِ بَکرَه یا بَکَرَه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بکرة شود. || (اِخ ) چند کوه است بلند نزدیک بکرة. و چند پشته های سیاه است در رحرحان یا در راه مکه . (منتهی الارب ).
بقراطلغتنامه دهخدابقراط. [ ب ُ ] (اِخ ) نام حکیمی . (غیاث اللغات ). نام حکیمی دهریه که انیس و جلیس سکندر بود و او عالم را قدیم میگفت و مخلوقی نمیدانست . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). نام بزرگترین پزشک قدیم است که در 460 ق .م . مسیح در جزیره ای از بحرالجزایر ی
بقراتلغتنامه دهخدابقرات . [ ب َ ق َ ] (ع اِ) ج ِ بَقَرَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به بقرة شود.
بقراطلغتنامه دهخدابقراط. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن ثاسلوس . بقول ابن الندیم از نواده های بقراط و او نیز طبیب بوده است .رجوع به ابن الندیم و قفطی ص 20 و 24 و بقراط شود.
بقراطلغتنامه دهخدابقراط. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن دارقن . بقول ابن الندیم از نواده های بقراط و او نیز طبیب بوده است . رجوع به ابن الندیم و تاریخ الحکمای قفطی ص 20 و 24 و بقراط شود.