برگذشتنلغتنامه دهخدابرگذشتن . [ ب َ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) طی شدن . سپری شدن . (فرهنگ فارسی معین ). گذشتن : دگر چاهساری که بی آب گشت فراوان بر او سالیان برگذشت . فردوسی .یک سال برگذشت که زی تو نیافت بارخویش تو آن یتیم نه همسایه ت
بردستانلغتنامه دهخدابردستان . [ ب َ دَ ] (اِخ )دهی است از دهستان پشتکوه بخش تفت شهرستان یزد و سکنه ٔ آن 191 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
بردستانلغتنامه دهخدابردستان . [ ب َ دِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ دشتی است طول آن 54 و عرض آن 42 کیلومتر است ناحیه ٔ شمالی بلوک سنا و جنوب غربی خلیج فارس و از مغرب به هندوستان و شرقی گله دار و کنگان مرکز آن بندر دیر دارای <span