بگومگولغتنامه دهخدابگومگو. [ ب ِ م َ ] (اِمص مرکب ) از اتباع است . جدال لفظی . جر و بحث .مجادله ٔ لفظی .گفت و شنود. مجادله . مشاجره . محاجه .
بگومگوفرهنگ مترادف و متضادبحث، جدل، جروبحث، دعوا، گفتگو، مباحثه، مجادله، مرافعه، مشاجره، نزاع لفظی ≠ صلحوصفا
بگومگولغتنامه دهخدابگومگو. [ ب ِ م َ ] (اِمص مرکب ) از اتباع است . جدال لفظی . جر و بحث .مجادله ٔ لفظی .گفت و شنود. مجادله . مشاجره . محاجه .
بگومگوفرهنگ مترادف و متضادبحث، جدل، جروبحث، دعوا، گفتگو، مباحثه، مجادله، مرافعه، مشاجره، نزاع لفظی ≠ صلحوصفا
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
بگومگولغتنامه دهخدابگومگو. [ ب ِ م َ ] (اِمص مرکب ) از اتباع است . جدال لفظی . جر و بحث .مجادله ٔ لفظی .گفت و شنود. مجادله . مشاجره . محاجه .
بگومگوفرهنگ مترادف و متضادبحث، جدل، جروبحث، دعوا، گفتگو، مباحثه، مجادله، مرافعه، مشاجره، نزاع لفظی ≠ صلحوصفا