باجرمیلغتنامه دهخداباجرمی . [ ] (اِخ ) مولد و مسقط رأس سرافیون (سرابیون ) ، طبیب معروف . (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 431 س 7). و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 109</s
باجرمالغتنامه دهخداباجرما. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ایست از اعمال بلیخ نزدیک رقه از زمین جزیره . (معجم البلدان ) و رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 112 س 17 شود.
بیآزرمفرهنگ مترادف و متضادبیحیا، بیشرم، پررو، جری، جسور، چشمدریده، شوخ، گستاخ ≠ باحیا، آزرمگین، آزرمناک
بیعاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنآسایی، تنبلی، تنپروری، کاهلی ۲. بیآزرمی، بیحیایی، بیشرمی ۳. بیحمیتی، بیغیرتی، لشبازی