بیت الماللغتنامه دهخدابیت المال . [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) بیت الاموال . (آنندراج ). خانه ای که مال غنیمت و مال متوفی بعد از ضبط در آن نگاه دارند. (غیاث ). || خزانه ٔ اسلام . (از اقرب الموارد). و درلطائف بمعنی آن مال است که همه ٔ مسلمانان را در آن حق باشد. (غیاث ). جایی که در آن مالی را گذارند ک
بیتافزاییbit stuffingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن بیت به قاب رقمی (digital frame) برای همزمانسازی و واپایش
جریان بیتbit streamواژههای مصوب فرهنگستانرشتهای پیوسته از بیتها که بهطور متوالی در حوزۀ زمان انتقال مییابند
بیتهای افزونهredundant bitsواژههای مصوب فرهنگستانبیتهایی که در هنگام انتقال دادهها برای تشخیص یا اصلاح خطا یا هر دو افزوده شدهاند
بیت المالچیلغتنامه دهخدابیت المالچی . [ ب َ تُل ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که از طرف سلطان بر بیت المال متصرف باشد. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به بیت المال شود.
عزللغتنامه دهخداعزل . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن و بی انتقاد تا وقت اداء. (منتهی الارب ).آنچه پیشکی در بیت المال وارد شود در صورتی که غیرموزون و غیرمنتقد باشد. (ناظم الاطباء). آنچه وزن نشده وسره از ناسره جدانشده ، قبل از موعد به بیت المال وارد شود تا وقت ادای دین فرا
مال خانهلغتنامه دهخدامال خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که مال و متاع در آن نهند. (آنندراج ). بیت المال و خزانه و انبار. (ناظم الاطباء).
خرقانلغتنامه دهخداخرقان . [ خ َرْ رَ ] (اِخ ) نام شهری بوده است بنزدیکی تبریز به آذربایجان و اصل آن ده نخیرجان بوده منسوب به نخیرجان صاحب بیت المال کسری . (از معجم البلدان ).
اخوان الشیاطینلغتنامه دهخدااخوان الشیاطین . [ اِخ ْ نُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) همدستان شیطانان : که خزینه ٔ بیت المال لقمه ٔ مساکین است نه طعمه ٔ اخوان الشیاطین . (گلستان ).
بیتلغتنامه دهخدابیت . [ ] (اِ) در ابیات زیر از نظام قاری آمده است و ظاهراً نام پارچه ای است : بیت و کتان و زوده و بیرم رود بکردآنجا که وصف روسی انصار میکنم . نظام قاری (دیوان ص 26).سیه گلیمی شده ،
بیتفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: ابیات] (ادبی) دو مصراع از شعر.۲. [جمع: بُیُوت، جمعالجمع: بُیُوتات] [قدیمی] خانه.
بیتلغتنامه دهخدابیت . [ ب َ ] (ع اِ) خانه . ج ، ابیات ، بیوت . جج ، ابابیت ، بیوتات ، ابیاوات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خانه . (ترجمان القرآن ). مسکن . (اقرب الموارد). خانه و سرای . بیوت جمع و بیوتات جمعالجمع. (آنندراج ). محل سکونت . جای باش ، از هرچه ساخته باشند. (از اقرب الموارد). خ
بیتلغتنامه دهخدابیت . [ ب َ ] (ع مص ) به شب کردن چنین . (منتهی الارب ). || زناشویی کردن ؛ بات الرجل یبیت بیتاً؛ تزوج . رجوع به بیتوتة شود. و فلاناً، زوجه (لازم و متعدی ). (از اقرب الموارد). زن کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دبیتلغتنامه دهخدادبیت . [ دَ ] (اِ) قسمی قماش نخی . نوعی منسوج پنبه ای و آن بیشتر آستر لباس و رویه ٔ لحاف و تشک را بکارست .- دبیت حاج علی اکبری ؛ نوعی دبیت که بنام سفارش دهنده ٔ آن یعنی حاج علی اکبر به کارخانه های دبیت بافی لندن شهرت گرفته است .
دوبیتلغتنامه دهخدادوبیت . [ دُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مثنوی . (یادداشت مؤلف ). || چهار مصراع نخستین شعر را گویند که خوانندگان در آغاز سرود می خوانند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 440).
حجاب البیتلغتنامه دهخداحجاب البیت . [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) ستار کعبة. کسوةالکعبة. پرده ٔ کعبه . پرده ای که پادشاهان عرب و خلفای اسلام برای پوشانیدن دیوار خانه ٔ کعبه با تشریفات مخصوص بدانجا میفرستادند. گویند قدیم ترین کسوه ٔ کعبه را تبع ابوکرب اسعد پادشاه حمیر که از جنگ یثرب بازمیگشت به خانه ٔ کع
خبیتلغتنامه دهخداخبیت . [ خ َ ] (ع ص ) حقیر. فرومایه . خبیث . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة). خسیس .
خبیتلغتنامه دهخداخبیت . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) نام آبی بوده است به عالیه و در آن اشجع و عبس شریک بوده اند. نابغه ٔ ذبیانی در وصف آن آورده است :الی ذبیان حتی صبحتهم و دونهم الربائع والخبیت و نیز کثیر گفته است :و فی الیاس عن سلمی و فی الکبر الذی اصابک شغل للمحب المطالب فدع ع