بیحوصلهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنگحوصله، شتابزده، کمحوصله، ناحمول، ناشکیبا، ناصبور بیصبر، بیطاقت ≠ پرحوصله، باحوصله ۲. افسرده، ملول ۳. بیشکیب، ناشکیبا، ناصبور
بیحوصلگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیتابی، بیصبری، بیطاقتی، تنگحوصلگی ≠ پرحوصلگی ۲. ناشکیبائی، بیشکیبی، ناصبوری ≠ شکیبایی ۳. شتابزدگی
بیحاصلیلغتنامه دهخدابیحاصلی . [ ص ِ ] (حامص مرکب ) بیهودگی . بی نفعی : چنین گفت یک ره به صاحبدلی که عمرم تبه شد به بیحاصلی . سعدی .تملق حجاب است و بیحاصلی چو پیوندها بگسلی واصلی . سعدی .عمر بگذشت به ب