بیذوقیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدسلیقگی، کجسلیقگی ≠ سلیقهمندی، خوشسلیقگی ۲. بیاحساسی، بیحالی، بیدماغی، بیشوروحالی،
بداقیواژهنامه آزادنام طایفه ای بزرگ در بخش شراء شهرستان خنداب استان مرکزی نام طایفه ی بزرگ در بخش شراء شهرستان خنداب استان مرکزی می باشد که رسوم و رسومات بسیاز زیبا در مراسم عروسی فرزندان ذکور خود برگزار می نمایند که موضوع یایان نامه ی به همین عنوان(مردم نگاری روستای استوه با مطالعه موردی رسومات ازدواج طایفه بداقعلی
بذوقلغتنامه دهخدابذوق . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَذْق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد).
بضوکلغتنامه دهخدابضوک . [ ب َ ] (ع اِ) شمشیر بران . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). باضک . (منتهی الارب ). رجوع به باضک شود.
بیذوقفرهنگ مترادف و متضادبدسلیقه، بیاستعداد، بیحال، بیدماغ، بیشوروحال، کجسلیقه ≠ باذوق، خوشذوق، ذوقمند