قضیۀ رستۀ بئرBaire category theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای که بر طبق آن هر فضای سنجهای کامل یک مجموعۀ رستهدوم است
بارگُنجـ دوبهبَرcontainer barge carrierواژههای مصوب فرهنگستانکشتیای که برای حمل همزمان دوبه و بارگُنج طراحی و ساخته شده است
بری بریفرهنگ فارسی عمیدبیماریای که بر اثر کمبود ویتامین B در بدن بروز میکند و عوارض آن عبارت است از اختلالات قلبی، التهاب اعصاب، و لاغری.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد قربانی معروف به بیری رئیس . وی متن وقایه ٔ صدرالشریعه ٔ اول را بترکی نظم کرده . وفات وی به سال 972 هَ . ق . بوده است . (کشف الظنون ).
بیریلغتنامه دهخدابیری . (اِ) فرش و گستردنی . (از برهان ). فرش وگستردنی و رختخواب . (انجمن آرا) (آنندراج ). بستر. فراش . فرش و مسند و هر چیز گستردنی . (ناظم الاطباء).
بیریلغتنامه دهخدابیری . [ ری ی ] (اِخ ) نام جد ابوبکر احمدبن عبداﷲبن ابی الفضل بن سهل بن بیر واسطی که بصورت نسبت آمده . (از انساب سمعانی ).
دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دَ ] (اِخ ) سعیدالدین عبدالعزیزبن حنفی متوفی به سال 693 هَ . ق . او راست : کتاب تفسیر.
دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دَ ] (اِخ ) منسوب است به دبیر که قریه ای است در یک فرسخی نیشابور. (الانساب سمعانی ).
دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دَ ] (حامص ) دبیر بودن . منشی بودن . عمل دبیر و منشی . کاتبی . نویسندگی . سوادخوانی . سواد. خط داشتن . هنر کتابت و قرائت : نخواهی دبیری تو آموختن ز دشمن نخواهی تو کین توختن . فردوسی .رخش از نامه خواندن شد
دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دُ ب َ ] (اِخ ) منسوب است به دبیر که بطنی است از اسد. (سمعانی ). || لقب کعب بن مالک است . (الانساب سمعانی ). || دهی است بعراق . (منتهی الارب ).
حبیریلغتنامه دهخداحبیری . [ ح َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به حبیر. و هم نسبت است به بنوحبیر. (سمعانی ).