بزرگرلغتنامه دهخدابزرگر. [ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) برزگر.زارع . کشتکار. (ناظم الاطباء). رجوع به برزگر شود.
بزرگارلغتنامه دهخدابزرگار. [ ب َ ] (ص مرکب ) بزرگر. بُستان کار. برزیگر. زارع . حارث . (یادداشت بخط دهخدا).