بیزاریلغتنامه دهخدابیزاری . (حامص ) برائت : تبری ، تبرئه ؛ بیزاری از فام و عیب . براءة. (یادداشت مؤلف ). تنصل ؛ از گناه بیزاری کردن . (زوزنی ).- بیزاری جستن ؛ تبری کردن . بیزاری جستن از فرزند؛ نفی اوکردن . (یادداشت مؤلف ).- بیزاری نمودن </span
بیزاریدیکشنری فارسی به انگلیسیabhorrence, abomination, allergy, antipathy, aversion, detestation, disgust, dislike, distaste, execration, hate, hatefulness, hatred, loathing, nausea, odium, phobia, reluctance, repugnance, repulsion
بیزاریلغتنامه دهخدابیزاری . (حامص ) برائت : تبری ، تبرئه ؛ بیزاری از فام و عیب . براءة. (یادداشت مؤلف ). تنصل ؛ از گناه بیزاری کردن . (زوزنی ).- بیزاری جستن ؛ تبری کردن . بیزاری جستن از فرزند؛ نفی اوکردن . (یادداشت مؤلف ).- بیزاری نمودن </span
بیزاریدیکشنری فارسی به انگلیسیabhorrence, abomination, allergy, antipathy, aversion, detestation, disgust, dislike, distaste, execration, hate, hatefulness, hatred, loathing, nausea, odium, phobia, reluctance, repugnance, repulsion
بیزاریلغتنامه دهخدابیزاری . (حامص ) برائت : تبری ، تبرئه ؛ بیزاری از فام و عیب . براءة. (یادداشت مؤلف ). تنصل ؛ از گناه بیزاری کردن . (زوزنی ).- بیزاری جستن ؛ تبری کردن . بیزاری جستن از فرزند؛ نفی اوکردن . (یادداشت مؤلف ).- بیزاری نمودن </span