بیشعورفرهنگ مترادف و متضادابله، احمق، بیادراک، بیخرد، بیفراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان، نفهم ≠ باشعور، فهیم
بشهرلغتنامه دهخدابشهر. [ ب ُ ش َ ] (اِخ ) شهرکی است خرم بناحیت پارس میان سینیز و ارکان . (حدود العالم ).
اختر بسحر شمردنلغتنامه دهخدااختر بسحر شمردن . [ اَ ت َ ب ِ س َ ح َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) بیدار ماندن تمام شب . بی خواب ماندن در همه ٔ مدت شب : ای مونس یوسف اندرین بندتعبیر عیان چو شد ترا خوا
loutsدیکشنری انگلیسی به فارسیلوت ها، ادم نادان و نفهم، ادم بی دست و پا، ریشخند کردن، سرفرود آوردن، بیشعور دانستن، ولگردی کردن
شريبدیکشنری عربی به فارسیسرفرود اوردن , ادم بي دست وپا , ادم نادان ونفهم , بيشعور دانستن , ريشخندکردن , نفهمي نشان دادن , ولگردي کردن
بیشعورفرهنگ مترادف و متضادابله، احمق، بیادراک، بیخرد، بیفراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان، نفهم ≠ باشعور، فهیم
بیشعورفرهنگ مترادف و متضادابله، احمق، بیادراک، بیخرد، بیفراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان، نفهم ≠ باشعور، فهیم