بیعانلغتنامه دهخدابیعان . [ ب َی ْ ی ِ ] (ع اِ) مثنای بَیِّع. خرنده و فروشنده ، مانند قمران . (از منتهی الارب ). البائع و المشتری ؛و منه الحدیث : البیعان (المتبایعان ) بالخیار ما لم یتفرقا. (از ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان العرب ).
بهانلغتنامه دهخدابهان . [ ب َ ] (اِخ ) بهون . دهی از دهستان قزقانچای است که در بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع و دارای 400 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بیحانلغتنامه دهخدابیحان . [ ب َ / ب َی ْ ی َ ] (ع ص ) آنکه پوشیدن راز نتواند. (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ). مردی که ظاهر سازد راز خود را. (ناظم الاطباء).
بژهانفرهنگ فارسی عمید۱. آرزو.۲. غبطه؛ آرزوی چیزهای خوبی که دیگران دارند بدون آرزو داشتن زوال آن برای دیگران: ◻︎ بر پیچش زلف توست شب را غیرت / بر تابش روی توست مهر را بژهان (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۰).
بژهانلغتنامه دهخدابژهان . [ ب ُ ] (اِ) غبطه و آن صفتی است در آدمی که چون چیزی پیش کسی ببیند آرزو کند که مثل آن چیز او را باشد بی آنکه از آن شخص زایل شود. واین محمود است برخلاف حسد چه حسود خواهد که آن چیز او را باشد و آن شخص محروم ماند. (برهان ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) (ناظم الاطبا
بیعانهلغتنامه دهخدابیعانه . [ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیع عربی + َانه ٔ فارسی ) پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه . (ناظم الاطباء). پیش مزد را گویند که به عرب
بیعانةلغتنامه دهخدابیعانة. [ ب َ ن َ ] (ع اِ) عُرْبان (و قد یبدل العین همزة)، اُربان . عُرْبون . عُرُبون . اءُربون . (منتهی الارب ). کلاة. کالی ٔ. مسکان . بیعانه . (منتهی الارب ). رجوع به بیعانه شود.
بیعانهفرهنگ فارسی عمیدپولی که خریدار در موقع معامله به فروشنده میدهد تا پس از تحویل گرفتن کالا باقی پول را بدهد؛ سبغانه؛ پیشبها.
باعلغتنامه دهخداباع . (ع اِ) اَرَش . رَش . اندازه ٔ گشادن هر دو دست . (اقرب الموارد). ج ، اَبواع و بیعان و باعات . (از اقرب الموارد). بوع . (اقرب الموارد). مقدار دراز کردن هر دو دست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مقدار کشش هر دو دست ، و آنمقداری باشد معین از سر انگشت میانه ٔ یکدست تا سرانگشت م
بیعانهلغتنامه دهخدابیعانه . [ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیع عربی + َانه ٔ فارسی ) پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه . (ناظم الاطباء). پیش مزد را گویند که به عرب
بیعانةلغتنامه دهخدابیعانة. [ ب َ ن َ ] (ع اِ) عُرْبان (و قد یبدل العین همزة)، اُربان . عُرْبون . عُرُبون . اءُربون . (منتهی الارب ). کلاة. کالی ٔ. مسکان . بیعانه . (منتهی الارب ). رجوع به بیعانه شود.
بیعانهفرهنگ فارسی عمیدپولی که خریدار در موقع معامله به فروشنده میدهد تا پس از تحویل گرفتن کالا باقی پول را بدهد؛ سبغانه؛ پیشبها.
ربیعانلغتنامه دهخداربیعان . [ رَ ] (اِخ ) تیره ای ازقبیله ٔ دلفی و از صدعان از شهر طوقة بشمار آید ولی براستی آن از عبدة است . (از معجم قبایل العرب ج 3).
ربیعانلغتنامه دهخداربیعان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 61 تن و آب آن از قنات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).