بافروغلغتنامه دهخدابافروغ . [ ف ُ ] (ص مرکب ) (از: با + فروغ ). روشن . تابناک . نورانی : گوش سر بربند از هزل و دروغ تا ببینی شهر جان با فروغ . مولوی .همچو وعده مکر و گفتار دروغ آخرش رسوا و اول با فروغ .مولوی
خموشفرهنگ مترادف و متضاد۱. خاموش، بیفروغ، ناروشن، منطفی ۲. آرام، بیصدا، خمود، ساکت، صامت ≠ شلوغ، گویا
کدرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیجلا، بیرونق، بیفروغ، بینور، تار، تیره ۲. دلآزرده، رنجیده، مکدر ≠ روشن، شفاف