بیجا، بیوقت، نابجا، بیهنگام، نابهنگام، ناوقت، ناهنگام ≠ بجا، بهنگام
حريص , صحيح , مناسب
apt, aptly, fit, happy, pat, timely
infelicity
بجا، بوقت، بهنگام، مناسب ≠ بیگاه
از موضع (موقعيت) خود محافظت کرد , پايگاه خود را حراست کرد
کسى که بىموقع سخن بگوید.
اشتباه، غلط وقت گذاشتن، بیموقع گفتن
اشتباهات، غلط وقت گذاشتن، بیموقع گفتن
لبگزه (عمل گزیدن لبها براى بازداشتن دیگرى از گفتار یا کردارى بىموقع).