بیوهمردwidowerواژههای مصوب فرهنگستانمردی که پس از درگـذشـت همسـرش یـا طـلاق دادن او ازدواج نکـرده باشد
بی مردلغتنامه دهخدابی مرد. [ م َ ] (ص مرکب ) خالی از مرد. فاقد جنس نرینه ٔ آدمی . || خالی از سکنه و اهالی : جهان سر بسر پاک بی مرد گشت بر این کینه پیکار ماسرد گشت . فردوسی .شوند انجمن کاردیده مهان در آن رزم بی مرد گردد جهان .