بیگانگانلغتنامه دهخدابیگانگان . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) ج ِ بیگانه . غریبه . غیرخویشاوند. غیرخودی : برادر بدش چند و چندی پسرز بیگانگان آنکه بد باهنر. فردوسی .چنین هم تو از مهر او چشم دارز بیگانگان زین س
بانانلغتنامه دهخدابانان . (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 45 هزارگزی جنوب الیگودرز و یک هزارگزی باختر راه مالرو ارجنگ به قاره واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 125 تن سکنه ، آب آنج
بانیانلغتنامه دهخدابانیان . (اِخ ) به مسافت کمی میانه ٔ شمال و مشرق شهر فسا است . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فسا که در یک هزارگزی شمال فسا بر کنار شوسه ٔ فسا به اصطهبانات و نیریز در جلگه واقع است . ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و <span class="hl" dir="ltr"
باینگانلغتنامه دهخداباینگان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔشهرستان سنندج در 14 هزارگزی جنوب باختر پاوه . سکنه ٔ آن 538 تن ، آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون . لبنیات و میوه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران
بانیانواژهنامه آزاددرخت بانیان گونه ای انجیر وحشی یا بنگالی و بسیار زیبا و با تنه های پیچ در پیچ در هم پیچیده است که درخت ملی هندی ها محسوب شده و به عنوان درختی افسانه ای،زیارتی در این کشور دیده می شود. می گویند بودا در زیر یک درخت بانیان به نیروانا رسید.
ماده بانانلغتنامه دهخداماده بانان . [ دَ ] (اِخ ) روستائی از شیب کوه ، ناحیه ٔ جنوبی بلوک را مجرد و در چهار فرسخ و نیم جنوبی جشنیان واقع است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 215).
لابیگر بیگانگانforeign agent 1واژههای مصوب فرهنگستانفردی که رسماً برای شرکت یا دولتی خارجی لابی میکند
لابیگر بیگانگانforeign agent 1واژههای مصوب فرهنگستانفردی که رسماً برای شرکت یا دولتی خارجی لابی میکند