اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
بی رنگ و بولغتنامه دهخدابی رنگ و بو. [ رَ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + رنگ + و + بو) که فاقد طعم و رایحه است . || کنایه از بی خاصیت . رجوع به رنگ و بو شود.
بی رنگفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه رنگ نداشته باشد.۲. [مجاز] ساده و بیآلایش.۳. (اسم) طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ میکشد و بعد آن را رنگآمیزی میکند.
بی رنگیفرهنگ فارسی عمید۱. حالت بیرنگ بودن.۲. [مجاز] ساده و بیآلایش بودن.۳. (تصوف) بیچونی حق؛ عالم وحدت.
چاپ رنگآشامimbibition printing, dye-transfer process, hydrotype processواژههای مصوب فرهنگستانروشی قدیمی در چاپ فیلم رنگی که در آن با استفاده از سه لایۀ رنگی، تصویر رنگی به دست میآید
دخلةلغتنامه دهخدادخلة. [ دِ ل َ ] (ع اِ) رنگی آمیخته در رنگی . || آمیختن رنگی در رنگی . || هو حسن الدخلة؛ او نیکو روش است در کارهای خود. (منتهی الارب ).