بیمیلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی میل، گریزان، بیرغبت، بیزار، دلزده، ناراضی، گلهمند منزجر، متنفر، مخالف، دشمن، خصمانه بیتفاوت، سیر، بینیاز، بیزار
بی میللغتنامه دهخدابی میل . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + میل ) بی انحراف . بی گردش بسوئی . بی چفسش . || بی گرایش . بدون رغبت . بی اشتها. رجوع به میل شود.
بیمیلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی لی، اکراه، فقدان رغبت، ناخوشنودی، نارضایی، عدم رضایت، بیزاری، انزجار، تنفر، نفرت حساسیت، آلرژی
میلوارلغتنامه دهخدامیلوار. [ میل ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مانند میل . همچون میل . || به اندازه ٔ یک میل . میل واره . (یادداشت مؤلف ) : فلک با رتبتش یک تیر پرتاب زمین با همتش یک میل وار است .مسعودسعد.
بیمیلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی لی، اکراه، فقدان رغبت، ناخوشنودی، نارضایی، عدم رضایت، بیزاری، انزجار، تنفر، نفرت حساسیت، آلرژی