تابشلغتنامه دهخداتابش . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) روشنی و فروغ آفتاب و شمع و پرتو آتش . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).بریص ؛ درخش و تابش چیزی . (منتهی الارب ) : به گرز نبردی بر افراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب . <p class="aut
تأبیشلغتنامه دهخداتأبیش . [ ت َءْ ] (ع مص ) فراهم آوردن . || گرفتن ردی و جید سخن بهم آمیخته را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
glaresدیکشنری انگلیسی به فارسیجلوه های ویژه، تابش خیره کننده، تشعشع، روشنایی زننده، پرتلالوء، خیره نگاه کردن
وهجدیکشنری عربی به فارسیدرخشندگي زياد , روشنايي زننده , تابش خيره کننده , تشعشع , خيره نگاه کردن , تابيدن , برافروختن , تاب امدن , قرمز شدن , در تب و تاب بودن , مشتعل بودن , نگاه سوزان کردن , تابش , تاب , برافروختگي , محبت , گرمي
تابشلغتنامه دهخداتابش . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) روشنی و فروغ آفتاب و شمع و پرتو آتش . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).بریص ؛ درخش و تابش چیزی . (منتهی الارب ) : به گرز نبردی بر افراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب . <p class="aut
تابشلغتنامه دهخداتابش . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) روشنی و فروغ آفتاب و شمع و پرتو آتش . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).بریص ؛ درخش و تابش چیزی . (منتهی الارب ) : به گرز نبردی بر افراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب . <p class="aut
پادتابشcounterradiationواژههای مصوب فرهنگستانشار پایینسوی تابش موجبلند بر روی یک سطح معین که معمولاً بهمثابۀ سطح زمین در نظر گرفته میشود
پایشگری تابشradiation monitoringواژههای مصوب فرهنگستاناندازهگیری مداوم یا دورهای مقدار تابش موجود در محیطی معین
پستابشback projection, rear projection, back screen projectionواژههای مصوب فرهنگستاننمایش تصاویر پسزمینه با قرار دادن فراتاب در پشت پردۀ نیمهشفافی که در پسزمینۀ صحنه قرار دارد