تابتالغتنامه دهخداتابتا. [ ب ِ ](ص مرکب ) لنگه به لنگه . که یک شکل نباشد: چشمهایش تابتاست ، کفشهایم تابتا شده است . رجوع به «تا» شود.
طابیثالغتنامه دهخداطابیثا. (اِخ ) (به معنی آهو) زنی که خود از شاگردان مسیح بود در یافا و تمامی قوم ، وی را بواسطه ٔ اعمال حسنه اش دوست میداشتند و پس از آنکه سرای فانی را بدرود گفت و او را کفن نمودند بقول پطرس ، خداوند وی را زنده فرمود. (اعمال رسولان 36/9، <span
توباتولغتنامه دهخداتوباتو. (اِخ ) از پادشاهان مغول و از نوادگان قبلای قاآن است . پس از او هلاکوخان بفرمان برادرش منکوقاآن جهت دفع ملاحده در سنه ٔ653 هَ . ق . به ایران آمد. توباتو از پادشاهانی بودکه دین اسلام آورد. رجوع به تاریخ گزیده ص <span class="hl" dir="ltr
توبتولغتنامه دهخداتوبتو. [ ب ِ ] (ص مرکب ) متوالی . پی درپی . || گوناگون . متنوع . (فرهنگ فارسی معین ).