تابِ پروتئینprotein foldواژههای مصوب فرهنگستانساختار سهبعدی منحصربهفرد یک پروتئین که در حالت محلول شکل میگیرد
تاب تابلغتنامه دهخداتاب تاب . (نف مرکب ) پرتوافکن ، نورافشاننده : ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.منوچهری .
طاب طابلغتنامه دهخداطاب طاب . (اِ) طبطاب : و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به طبطاب شود.
تب و تابلغتنامه دهخداتب و تاب . [ ت َ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) تف و تاب . تاب و تب . رنج و سوز. سوز و گداز. رجوع به تاب و تب ، و تف شود.
بیماری تابِ پروتئینprotein fold disease, protein folding-related diseasواژههای مصوب فرهنگستانهر بیماری در انسان که ناشی از تابِ ناصحیح پروتئین باشد