تابدهی تصویرimage warpingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند دستکاری رقمی تصویر بهطوری که شکلهای موجود در تصویر بهطرز چشمگیری تغییر کند
تاب تابلغتنامه دهخداتاب تاب . (نف مرکب ) پرتوافکن ، نورافشاننده : ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.منوچهری .
طاب طابلغتنامه دهخداطاب طاب . (اِ) طبطاب : و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به طبطاب شود.
خودشتابدهیautoaccelerationواژههای مصوب فرهنگستانافزایش سرعت بسپارش یک رادیکال آزاد با افزایش میزان تبدیل
شتابدهیacceleration 2واژههای مصوب فرهنگستانبهکارگیری روشهایی برای تکمیل کارها در زمانی کوتاهتر از برنامۀ پیشبینیشده یا الزامات پیمان