تئاتر (سالن تئاتر)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه (سالن تئاتر)، آمفیتئاتر، سینما، فرهنگسرا لژ، بالکن، پاویون محل اجرای تعزیه، تکیه، حسینیه سالن نمایش، نمایشخانه، سالن سینما
تآترلغتنامه دهخداتآتر.[ ت ِ آ ] (فرانسوی ، اِ) تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی . تماشاخانه . نمایش خانه . بازیگرخانه . صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داستان یا واقعه ای ظاهر شوند و آنرا مجسم سازند. فرهنگستان ایران بجای این کلمه «تماشاخانه » را پذیرفته است . رجوع به تماش
تآطرلغتنامه دهخداتآطر. [ت َ طُ ] (ع مص ) تَاَطﱡر خم گردیدن و کج شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خود را در بند داشتن . || خانه نشین شدن زن و ناکدخدا ماندن زن در خانه ٔ پدر و مادر خود تا مدتی . (منتهی الارب ). رجوع به تَاءَطﱡر شود.
برهمکنش غذا ـ داروfood-drug interactionواژههای مصوب فرهنگستانتأثیر متقابل و غالباً نامطلوب برخی غذاها و داروها بر یکدیگر
صفت چندژنیpolygenic trait, polygenic characterواژههای مصوب فرهنگستانویژگی رُخنمودیای که تحت تأثیر متقابل چند ژن است
برهمکنش درونمولکولیintramolecular interactionواژههای مصوب فرهنگستانتأثیر متقابل دو یا چند اتم یا گروه اتمی درون یک مولکول
دیرینبومشناسیpalaeoecologyواژههای مصوب فرهنگستانپژوهش دربارۀ رابطۀ جوامع انسانی با محیطزیست پیرامونشان و تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر
آیندهپوییfuturescan, futurescanningواژههای مصوب فرهنگستانروشی در برنامهریزی راهبردی که بر دو ابزار ماتریس تأثیر متقابل و فرانامه استوار است
تاثیردیکشنری فارسی به انگلیسیatmospherics, bearing, effect, effectiveness, force, impact, impression, impressiveness, influence, Mark, sway
تاثیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری ۲. واکنش، فعلوانفعال ۳. افاقه، نتیجه ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، ۵. اثر کردن، اثر گذاشتن ۶. نفوذ کردن ۷. کاراشدن، کارگر شدن
تاثیردیکشنری فارسی به انگلیسیatmospherics, bearing, effect, effectiveness, force, impact, impression, impressiveness, influence, Mark, sway