تاجبخشking makerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که امکان به قدرت رسیدن شخص دیگری را فراهم میکند درحالیکه خود به هر دلیلی قادر یا مایل به تصدی آن مسند نیست
بخش بخشلغتنامه دهخدابخش بخش . [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) پاره پاره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حصه حصه و بهره بهره . (ناظم الاطباء).- بخش بخش کردن ؛ قسمت کردن . (ناظم الاطباء). تجزیه کردن . (یادداشت مؤلف ).
افسربخشلغتنامه دهخداافسربخش . [ اَ س َ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ افسر. تاج بخش :قباد قلعه ستان قایماز افسربخش که صاحب افسر ایران غلام او زیبد.خاقانی .
رستم رکابیلغتنامه دهخدارستم رکابی . [ رُ ت َ رِ ] (حامص مرکب ) دلاوری و بهادری . (ناظم الاطباء) : به رستم رکابی روان کرده رخش هم اورنگ پیرای و هم تاج بخش . نظامی .و رجوع به رستم و رستم رکاب شود.
ملک خواهلغتنامه دهخداملک خواه . [ م ُ خوا / خا ] (نف مرکب )ملک خواهنده . خواهنده ٔ ملک . طالب مملکت و پادشاهی . خواهان و دوستدار و نگهبان و نگهدار ملک : جان من بخشیده ٔ شاهی است کاندر امر اوچند شاه تاج بخش است و امیر ملک خواه .
تاجبخشیلغتنامه دهخداتاجبخشی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل تاج بخش ، اعطای سلطنت . || بزرگی . جلال . پادشاهی : چو سر از تن برفت سرنکشدنخوت تاجبخشی دستار. خاقانی .بنور تاجبخشی چون درخشست بدین تایید نامش تاج بخشست . <p class="author
باج ستاندنلغتنامه دهخداباج ستاندن . [ س ِ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن باج . باج ستدن : شاه بی شهر چون ستاند باج شهر بی ده زبون شود ز خراج . اوحدی .... تاج بخش خسروان روی زمین ، باج ستان سلطان روم و خاقان چین [شاه اسماعیل صفوی ]. (حبیب السیر چ