تاخیرهلغتنامه دهخداتاخیره . [ رَ / رِ ] (اِ) بخت و طالع و سرنوشت را گویند و بمعنی نصیب و قسمت و آنچه بر آن زایند و برآیند هم هست ، چنانکه گویند «تاخیره ٔ تو چنین بود» یعنی طالع تو چنین بود و بر آن زادی و برآمدی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). چنان بودکه مثل
تاخیرهفرهنگ فارسی عمیدنصیب و قسمت که از ابتدا برای کسی تعیین شده: تاخیرۀ تو چنین بوده؛ بخت؛ طالع؛ سرنوشت.
تأخیریواژهنامه آزاددیرکار؛ در زبان دانشی کاربرد دارد، برای نمونه می گویند «رلۀ تأخیری» که می شود:رلۀ دیرکار.
بمب تأخیریdelayed action bombواژههای مصوب فرهنگستانبمبی مجهز به ماسورۀ تنظیمشده که خرج را در زمانی معین و بعد از تماس با هدف منفجر میکند
رعنالغتنامه دهخدارعنا. [ رَ ] (ع ص ) یا رعناء. تأنیث ارعن ؛ زن ابله . (از کشاف زمخشری ). زن گول . (دهار). زن گول و سست و ضعیف . (منتهی الارب ). زن گول و سست . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زن خویله . (مهذب الاسماء). زن دراز احمق . رعناء. حمقاء. (یادداشت مؤلف ) : تا