تاخردیکشنری عربی به فارسیپس افت , تاخير , کم هوشي , عدم رشد فکري , شتاب منفي , ديرکرد , تاخير ورود , دير امدن
آهستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ستگی، کُندی، آرامی، ملایمت، وقار، متانت، حرکت تدریجی (خزنده) مکث، درنگ تناوب، تأخیر، توقف تعلل، شُلی، بیحالی، خوابآلودگی لاکپشت، حلزون، خزنده
گربه رقصاندنلغتنامه دهخداگربه رقصاندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] (مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن . کاری را به تأخیر انداختن . تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی . تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست . گربه رقصانی . گربه رقصانی کردن .
تاخیردیکشنری فارسی به انگلیسیdeferment, delay, holdup, lateness, respite, retardation, stall, stay, suspension, tardiness
تاخیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعویق، درنگ، دیر ≠ تعجیل، تسریع ۲. تعلل، دفعالوقت، طفره، مماطله ۳. مطال ۴. دیرکرد ۵. دیرآمد ۶. مهلت، فرصت ۷. دیر کردن ۸. عقب انداختن