تادیب شدن

مترادف

۱. تنبیهشدن، به کیفر رسیدن، گوشمالی شدن، مجازاتشدن
۲. ادب آموختن، تربیت شدن، فرهیختن

جست‌وجوی دقیق

تادیب شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تنبیهشدن، به کیفر رسیدن، گوشمالی شدن، مجازاتشدن ۲. ادب آموختن، تربیت شدن، فرهیختن

جست‌وجوی هم‌آوا

تادب

فرهنگ فارسی عمید

۱. ادب آموختن؛ با‌ادب شدن.۲. با‌ادب بودن؛ ادب داشتن.

تادیب

فرهنگ فارسی عمید

۱. ادب کردن؛ تربیت کردن.۲. [مجاز] تنبیه کردن.

تأدب

تأدب . [ ت َ ءَدْ دُ ] (ع مص ) ادب کردن . (تاج المصادربیهقی ). ادب آموختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ادب گرفتن . (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب یافتن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : و چون ایام رضاع به آخررسید در مشقت تعلم و تأدب افتد. (کلیله و دمنه

تأدیب

لغت‌نامه دهخدا

تأدیب . [ ت َءْ ] (ع مص ) ادب آموختن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب کردن . (تاج العروس ) (زوزنی ). ادب دادن . (آنندراج ). آموختن طریقه ٔ نیک . (ناظم الاطباء). تربیت نمودن . (فرهنگ نظام ) : بوسهل بروزگار گذشته