تودرهلغتنامه دهخداتودره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ) پرنده ایست بزرگ جثه که آن را شکار کنند و گوشت لذیذی دارد و به عربی حباری خوانند. (برهان ). جانوری است بزرگ جثه که گوشت آن لذیذ است و آن را چال نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). هوبره و حباری . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فار
طویدرهلغتنامه دهخداطویدره . [ طَ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر در 3 هزارگزی شمال باختری حسن کیف . کوهستانی و سردسیر با 460 تن سکنه ، از ایل خواجوند. آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات .شغل ا
متاخرادیکشنری عربی به فارسیدير , ديراينده , اخير , تازه , گذشته , کند , تا دير وقت , اخيرا , تاديرگاه , زياد , مرحوم