تاریخ ادیانلغتنامه دهخداتاریخ ادیان . [ خ ِ اَدْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریخی که از دین هاو آئین های مختلف بحث کند. رجوع بتاریخ مذاهب شود.
تارخلغتنامه دهخداتارخ . [ رَ / رُ ] (اِخ ) بارای مضموم ، آذر بت تراش باشد. بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است . (برهان ). بعضی گویند بفتح ثالث است و نام پدر ابراهیم علیه السلام است . (برهان ). بضم ثالث دربرهان و فرهنگ نوشته اند که بزبان پهلوی نام آذر بت تراش است
تاریخلغتنامه دهخداتاریخ . (ع مص ، اِ) تأریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب او است تا که دریافته شود بزمانه ٔ آینده و دیگر مدت ظهور این امر ثانی بلحاظ نسبت بعد مدت امر قدیم
تاریخ مذاهبلغتنامه دهخداتاریخ مذاهب . [ خ ِ م َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریخی که از مذاهب مختلف بحث کند. رجوع به تاریخ ادیان شود.
گوبللغتنامه دهخداگوبل . [ ب َ ] (اِخ ) گوبَله . یکی از شهرهای بزرگ و نامور فینیقیه که در شمال واقع بود و یونانیان آن را بوبلس نامیده اند و اکنون شهر کوچکی است به نام جبیل (جبله ). این شهر و بسیاری از شهرهای دیگر هر یک شهریار و پرستشگاه بزرگی داشته ... در اینجاست که نمونه ٔ کهن ترین خط فینیقی
مکابیانلغتنامه دهخدامکابیان . [ م َ ] (اِخ ) نام خاندانی از قوم یهود که اسم حقیقی آنها حسمونیان بود از حسمون که پدر جد «متاتیاس » و از پسران «یهویاریب » است و یهودبن متاتیاس به مکابیوس ملقب شد و از آن پس این نام بر همه ٔ آن خاندان اطلاق گردید و بالاخره همه ٔ طایفه را که در تحت ظلم سلوکیان پیدا ش
دینلغتنامه دهخدادین . (اِ)کیش . (منتهی الارب ). ملة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). صبغة. (ترجمان القرآن ). طریقت . شریعت . مقابل کفر. (یادداشت مرحوم دهخدا). در سانسکریت و گاتها و دیگر بخشهای اوستا مکرر کلمه ٔ «دئنا» آمده دین در گاتهابمعانی مختلف کیش ، خصایص روحی ، تشخص معنوی و وجدان بکار رفت
تاریخلغتنامه دهخداتاریخ . (ع مص ، اِ) تأریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب او است تا که دریافته شود بزمانه ٔ آینده و دیگر مدت ظهور این امر ثانی بلحاظ نسبت بعد مدت امر قدیم
تاریخفرهنگ فارسی عمید۱. زمان وقوع یک امر یا حادثه: در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹.۲. دانش ثبت و شرح وقایع و سرگذشت پیشینیان: معلم تاریخ.۳. دوره و زمان معین و معلوم: تاریخ صفویان.۴. نوشته و متنی در مورد وقایع و سرگذشت پیشینیان: تاریخ بیهقی.۵. (اسم مصدر) تقویم؛ گاهشماری: تاریخ هجری.⟨ تاریخ جلا
تاریخفرهنگ فارسی معین[ ع . ] 1 - (مص م .) زمان چیزی را معین کردن . 2 - (اِ.) عددی که زمان را نشان بدهد. 3 - سرگذشت ها و حوادث پیشینیان . ج . تواریخ . ؛ ~ باستان (قدیم ) دربارة ادواری از ازمنة بسیار قدیم بحث می کند و تا انقراض امپراتوری روم غربی به سال 476 م . خاتمه می یابد. ؛ ~ قرون وسطی دربارة ادواری بحث می کند که م
تاریخلغتنامه دهخداتاریخ . (ع مص ، اِ) تأریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب او است تا که دریافته شود بزمانه ٔ آینده و دیگر مدت ظهور این امر ثانی بلحاظ نسبت بعد مدت امر قدیم
ماده تاریخلغتنامه دهخداماده تاریخ . [ مادْ دَ / مادْ دِ ] (اِ مرکب ) کلمه یا کلماتی که به حساب جمل مساوی تاریخ مطلوب برآید و آن کلمه یا کلمات بامعنی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبارت از آن است که مجموع حروف بیت یا مصراع یا عبارتی به حساب ابجد با تاریخ واقعه
تاریخفرهنگ فارسی عمید۱. زمان وقوع یک امر یا حادثه: در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹.۲. دانش ثبت و شرح وقایع و سرگذشت پیشینیان: معلم تاریخ.۳. دوره و زمان معین و معلوم: تاریخ صفویان.۴. نوشته و متنی در مورد وقایع و سرگذشت پیشینیان: تاریخ بیهقی.۵. (اسم مصدر) تقویم؛ گاهشماری: تاریخ هجری.⟨ تاریخ جلا
دگرتاریخallohistoryواژههای مصوب فرهنگستانتاریخی که احتمال وقوع آن وجود داشته، اما به هر دلیل به وقوع نپیوسته است متـ . تاریخ بدیل alternative history