تارکیلغتنامه دهخداتارکی . (اِخ ) شهری است در روسیه (ماوراء قفقاز، ایالت داغستان ) نزدیک خلیج «تارکی » (دریای خزر) که 4000 تن سکنه دارد و شغل مردم پرورش کرم ابریشم است .
تاریکیلغتنامه دهخداتاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی در شب و غیره . (فرهنگ نظا
تاریکیفرهنگ فارسی عمید۱. تیرگی؛ سیاهی؛ ظلمت.۲. (اسم) جای تاریک.۳. [مجاز] پیچیدگی.۴. [قدیمی، مجاز] گمراهی.۵. [قدیمی، مجاز] ناراحتی؛ افسردگی.
طارقچیلغتنامه دهخداطارقچی . [ رِ ] (اِخ ) طایفه ٔ مغول به زبان اهل خراسان . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 166). منظور از زبان خراسان ظاهراً زبان سکنه ٔ صحرای ترکمان و اراضی ترکمان نشین باشد.
کحلی شبلغتنامه دهخداکحلی شب .[ ک ُ ش َ ] (اِ مرکب ) بمعنی کحلی روز است که کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). کحلی پرند. تاریکی شب . (از ناظم الاطباء). رجوع به کحلی روز شود.
غَاسِقٍفرهنگ واژگان قرآنابتداي تاريکي شب (کلمه غسق به معناي اولين مرحله از ظلمت شب است ، وقتي گفته ميشود قد غسق الليل معنايش اين است که تاريکي شب فرا رسيد ، و غاسق شب ، آن ساعتي است که شفق و سرخي سمت مغرب ناپديد شود . )
کحلی روزلغتنامه دهخداکحلی روز. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) روز تاریک . روز تیره . || کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). کحلی شب . (از برهان ) (از آنندراج ). کحلی پرند. تاریکی شب . (ناظم الاطباء). رجوع به کحلی شب شود.
تاریکیلغتنامه دهخداتاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی در شب و غیره . (فرهنگ نظا
تاریکیفرهنگ فارسی عمید۱. تیرگی؛ سیاهی؛ ظلمت.۲. (اسم) جای تاریک.۳. [مجاز] پیچیدگی.۴. [قدیمی، مجاز] گمراهی.۵. [قدیمی، مجاز] ناراحتی؛ افسردگی.
تاریکیلغتنامه دهخداتاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی در شب و غیره . (فرهنگ نظا
تاریکیفرهنگ فارسی عمید۱. تیرگی؛ سیاهی؛ ظلمت.۲. (اسم) جای تاریک.۳. [مجاز] پیچیدگی.۴. [قدیمی، مجاز] گمراهی.۵. [قدیمی، مجاز] ناراحتی؛ افسردگی.
بازکنانش در تاریکیdark reactivationواژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری زیمایهای که در آن دنای آسیبدیده بدون کمک نور ترمیم میشود متـ . بازفعالسازی در تاریکی ترمیم در تاریکی dark repair