تازگی داشتن

مترادف

۱. جدیدبودن، نو بودن، بیسابقه بودن
۲. خوشایند بودن، جذابیت داشتن

جست‌وجوی دقیق

تازگی داشتن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. جدیدبودن، نو بودن، بیسابقه بودن ۲. خوشایند بودن، جذابیت داشتن

جست‌وجوی هم‌آوا

آگهی تلویزیونی

teaser 1

واژه‌های مصوب فرهنگستان

آگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگی‌های جذاب کالا یا برنامه‏ای را در تلویزیون به نمایش گذارد

سرآغاز

teaser 2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

صحنۀ آغازی کوتاه و جالبِ‌توجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوان‏بندی یا همراه با آن، برای جلب نظر تماشاچی به نمایش درآید

متصدی تازی ها در شکار با تازی

تاجی

تاجی . (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از شعرای ایران است . وی در دوران سلطنت عالم گیر شاه بهندوستان رفت و به وی انتساب یافت . از اوست : در حیرتم کنون که جهان پر ز کشتنی است بیکار در نیام چرا ذوالفقار ماند؟

تاجی

لغت‌نامه دهخدا

تاجی . (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از شعرای عثمانی و پدر تاج بک زاده جعفر و سعدی از شعرای ترکیه میباشد. وی در زمان ولایت عهد سلطان بایزید سمت دفترداری او را داشته است . از اوست : گوزیاشلو کوکل زلف پریشانلر ایچنده قالدم قرکوکیجه ده

جست‌وجوی متن

نولوق

واژه‌نامه آزاد

تازگی نولوق یا همان نولوخ یک واژه ترکی به معنی تازگی می باشد تازگی

teasiness

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تازگی

اسایی

گویش مازنی

هم اکنون – به تازگی

بهاره

واژه‌نامه آزاد

تازگی

تازگیها

لغت‌نامه دهخدا

تازگیها. [ زَ / زِ ] (اِ) ج ِ تازگی . رجوع به تازگی شود.

جست‌وجوی هم‌آغاز

تازگی

لغت‌نامه دهخدا

تازگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) نوی ، و با لفظ بستن و دادن مستعمل . (آنندراج ). مقابل کهنگی ، از تازه : ربود خواهد این پیرهن ترا اکنون همان که تازگی و رنگ پیرهنْت ربود. ناصرخسرو. || خر

تازگی

فرهنگ فارسی عمید

۱. نو بودن.۲. [مجاز] طراوت.۳. [مجاز] خرمی؛ خوشی؛ شادمانی.۴. (قید) اخیراً.

تازگی

دیکشنری فارسی به عربی

حاجة طريفة

تازگی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

freshness, lately, latterly, newly, newness, novelty, recently, yesterday, youth

تازگی

فرهنگ فارسی معین

(زِ) 1 - (حامص .) تازه بودن ، نو. 2 - خرمی ، طراوت . 3 - (ق .) جدیداً، اخیراً.

جست‌وجوی هم‌قافیه

تازگی

لغت‌نامه دهخدا

روتازگی

لغت‌نامه دهخدا

روتازگی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) تازه رویی .(آنندراج ). خوشرویی . گشاده رویی . بشاشت : به روتازگی گفت شه را سلام شهش داد پاسخ بعذر تمام . میرخسرو (از آنندراج ).و رجوع به تازه روی

روتازگی

فرهنگ فارسی عمید

تازه‌رویی؛ گشاده‌رویی.

تازگی

فرهنگ فارسی عمید

۱. نو بودن.۲. [مجاز] طراوت.۳. [مجاز] خرمی؛ خوشی؛ شادمانی.۴. (قید) اخیراً.

بتازگی

لغت‌نامه دهخدا

بتازگی . [ ب ِزِ ] (ق مرکب ) در حال . از سر نو. (آنندراج ). جدیداً. بطور جدید. بطور تازه . مستحدثاً. (ناظم الاطباء).

درپیوند

بیشتر بدانید

تازگی داشتن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

واژه‌نامه آزاد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گویش مازنی

واژه‌نامه آزاد

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا