تانگودارلغتنامه دهخداتانگودار. (اِخ ) تلفظ ارمنی تکودار است . رجوع به «احمد تکودار» و کتاب «از سعدی تا جامی » ادوارد برون ترجمه ٔ حکمت ص 29 حاشیه ٔ 1 شود.
تندارواژهنامه آزاد چارچوب ودار قالی بافی یا گلیم بافی و... تَندار (Tandar) در گویش ملی مناطق جنوبی فارس و بوشهر به معنی (دار قالی) می باشد، که احتمالا مرکب از تن (تنیدن) + دار (چوب یا چهارچوب) می باشد.
تندورلغتنامه دهخداتندور. [ ت ُ / ت َ ] (اِ) تابخانه و تنور و گلخن و کوره . (ناظم الاطباء). تَنّور و تَنور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنور شود.
تندورلغتنامه دهخداتندور. [ ت ُ / ت ُ دَ / دُو ] (اِ) رعد. (برهان ) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138) (آنندراج ) (اوبهی ). تندر. (لغت فرس اسدی ایضاً) (فرهنگ جهانگیری ) :
تندیورلغتنامه دهخداتندیور. [ت ُن ْدْ ] (اِ) جستن و برجستن . (برهان ) (آنندراج ). || (ص ) برجهنده و رقصنده . (ناظم الاطباء).